کین کشنده. انتقامجو. منتقم. (فرهنگ فارسی معین) : فروماند کابلشه از غم به درد زشیدسب کین کش بترسید مرد. اسدی. یاد آمد ایچ آنچه منت گفتم کاین دهر کین کش است ز نادان کین. ناصرخسرو. همه پولادپوش و آهن خای کین کش و دیوبند و قلعه گشای. نظامی. رجوع به کین کشیدن شود
کین کشنده. انتقامجو. منتقم. (فرهنگ فارسی معین) : فروماند کابلشه از غم به درد زشیدسب کین کش بترسید مرد. اسدی. یاد آمد ایچ آنچه منت گفتم کاین دهر کین کش است ز نادان کین. ناصرخسرو. همه پولادپوش و آهن خای کین کش و دیوبند و قلعه گشای. نظامی. رجوع به کین کشیدن شود
جمع این برای غیر ذوی العقول و اسم معنی آید: اینها را من نگفتم، برای اشخاص آید اینان: (عمر و لیث نامه کرد بابوداود... و با حمدبن فریغون... و اینها پیش رفتند)
جمع این برای غیر ذوی العقول و اسم معنی آید: اینها را من نگفتم، برای اشخاص آید اینان: (عمر و لیث نامه کرد بابوداود... و با حمدبن فریغون... و اینها پیش رفتند)